رژیم آخوندی ایران، برای بقای خود همواره از تئوری عمق استراتژیک استفاده می کند، بر اساس این تئوری، اراضی ایران دژ مقدم جبهه است، در حالی که سرزمین های عراق، سوریه، لبنان، غزه و حتی یمن عمق استراتژیک آن محسوب میشود و صحنه ای رویارویی با استکبار جهانی را شکل می دهد.
در گذشته اتحاد جماهیر شوروی نیز بر مبنای این تئوری، اراضی شوروی را به عنوان دژ مقدم جبهه قرار داده بود که دیوارهای آن اروپای شرقی و عمق استراتژیک آن تا کوبا و سایر کشورهای همپیمان شوروی در سراسر جهان، امتداد داشت. پس از آن اسرائیل نیز با استفاده از همین تئوری، خاک اسرائیل را دژ مستحکم و کشورهای عربی را به عنوان بازار کالاهای خود، عمق استراتژیک اقتصادی قرار داد.
سر انجام اتحاد جماهیر شوروی، روی عواملی از جمله ناتوانی در انجام مسئولیتهایش در قبال عمق استراتژیکش و شکست در رویارویی با غرب، فرو ریخت. به همینگونه اسرائیل نیز، تمسک بر سرزمینهای اشغالی را بر تشکیل دو دولت (اسرائیلی و فلسطینی) و حل منازعه با عربها، ترجیح داد که در نتیجه نه تنها اهداف اقتصادی اش در بازارهای عربی بر آورده نشد، بلکه دژ نظامیاش نیز در عصر موشک معنایش را از دست داد.
اکنون رژیم آخوندی ایران بجای اینکه از تاریخ درس عبرتی بگیرد، با پیروی از تئوری عمق استراتژیک به تجاوز و توسعه طلبی ادامه میدهد، و آروزی تشکیل «ارتش مهدی» را در سر میپروراند و مطابق به شعار رئیس جمهور سابقش احمدی نژاد، در اندیشه فرمانروایی بر جهان است.
سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی در گذشته گفته بود، ما در دمشق میجنگیم تا مجبور به جنگیدن در تهران نشویم و به حوثیها در یمن کمک میکنیم، تا کشورهای خلیج فارس را از پا در آوریم.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
حال که قیام مردمی هم در درون دژ و هم در عمق استراتژیک ایران راه افتاده است، رژیم ایران به فرافکنی و تهمت زنی متوسل شده است، چنانچه آیت الله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران، جنبشهای مردمی عراق و لبنان و اعتراضات ملت ایران را دسیسه دشمنان به ویژه آمریکا می خواند.
اما واقعیت این است که آمریکا و رئیس جمهورش ترامپ در جهان دیگری قرار دارند و حتی همپیمانان ایران که آمریکا را به تحریک معترضان متهم میکنند، تأکید دارند که آمریکا منطقه را ترک کرده و دوستان خود را تنها خواهد گذاشت. متحدان ایران، به ملت های منطقه توصیه میکنند که به «شیطان بزرگ» اعتماد نکنند و یقین داشته باشند که در فرجام، پیروزی از آن محور ایران است.
انگیزه اصلی اعتراضات مردمی در ایران، گران شدن ناگهانی بهای بنزین و در عراق و لبنان عوامل اجتماعی بود، اما طبق یک قاعده کلی، هر قیامی که بر اساس خواستههای اقتصادی و اجتماعی راه افتد، سپس خواستههای آن گسترش یافته و عرصه سیاسی را نیز در بر می گیرد. زیرا ستم اجتماعی، نابرابری اقتصادی و فساد و رشوه در نتیجه سیاستگذاریهای نادرست و غیر عادلانه به وجود میآید و این روند، در نهایت به عنوان یک ستم سیاسی به شمار میرود.
البته این قاعده در قیام های مردمی در کشورهای شیلی، بولیوی، هنگ کنگ، اکوادور، ونزوئلا، عراق، لبنان، الجزایر، سودان و ایران، تکرار شده است. شعار تظاهر کنندگان در شیلی این بود که « نئولیبرالیسم در شیلی زاده شده و در شیلی میمیرد».
برخی از خواستههای معترضان در عراق عبارت است از: زدودن فساد، ارتقای سطح خدمات، فقر زدایی و فراهم شدن زمینه کار، تعدیل قانون اساسی و قانون انتخابات و تشکیل دولت جدید. یکی دیگر از خواستههای عمده معترضان عراق که در شعارهایشان در کربلا، نجف، بصره، ناصریه و مثنی، تکرار شد، پایان دادن به نفوذ ایران است که حتی توسط آیت الله سیستانی نیز مورد تأیید قرار گرفته است.
خواستههای معترضان در لبنان، نیز در راستای فراهم شدن کار، به ویژه برای جوانان تحصیل کرده، بازگرداندن داراییهای به سرقت رفته ای ملی، محاکمه فاسدان و تشکیل حکومت تکنوکرات برای نجات کشور از بحران اقتصادی و برگزاری انتخابات زودهنگام است.
البته هدف از خواسته های معترضان ایرانی که شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند، نیز بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی و پایان دادن به فساد اداری، اختناق اجتماعی و استبداد سیاسی در کشور است.
جای تعجب نیست که رژیمهای حاکم در عراق و ایران، اعتراض کنندگان را در هر دو کشور با خشنترین شیوه سرکوب کنند و شعارهای برحق مردم را با گلوله پاسخ دهند و صدها نفر از هموطنان خود را به خاک و خون بکشند.
کریم سجادپور، کارشناس امور سیاسی، در باره ایران میگوید: «ملت ایران آرزو دارد مانند ملت کوریای جنوبی زندگی کند، اما رژیم حاکم میخواهد زندگی مردم در ایران مانند زندگی در کوریای شمالی باشد.»
البته هر کشوری ویژگیهای معینی دارد و هر جنبش اجتماعی روی عوامل و انگیزهای های متعددی راه میافتد، اما وجه مشترک آنها، نگرانی و نارضایتی طبقات پایین و متوسط جامعه است که در اثر فقر، بیکاری، کاهش نرخ ارز و اختناق سیاسی به وجود میآید.
مایکل تومایسکی در مقالهای که در روزنامه نیویورک تایمز به نشر رسانده است، مینویسد: «نبود امنیت اجتماعی، طبقات فقیر و متوسط را به انتخاب گزینههای مأیوس کنندهای وا می دارد» به گفته وی: «تمرکز ثروت در دست یک درصد از مردم جامعه، دموکراسی را از بین میبرد؛ زیرا دموکراسی، به یک طبقه متوسط نیرومند نیاز دارد، در حالیکه در پرتو ناهنجاری های یاد شده، ثروت از جیب طبقه متوسط بیرون کشیده شده و به جیب ثروتمندان بزرگ ریخته میشود.»
با توجه به همین علت، اکنون برخی از کارشناسان آمریکایی خواستار اتخاذ اقدامات ویژه ای برای جلوگیری از وضعیت ناهنجار فوق الذکر هستند. الیزابت وارن، نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، برای بیرون رفت از چالش موجود، طرح «مالیات بر سرمایه» را پیشنهاد کرده است. در واکنش به این پیشنهاد، بیل گیتس با تعجب اظهار داشته است: "تصور کنید که من در دوره ریاست جمهوری الیزابت وارن، بایستی چه قدر مالیات پرداخت کنم؟"
در فرجام می توان گفت که تنها راه حل ممکن برای بیرون رفت از این چالش، توزیع عادلانه ثروت و قدرت است، زیرا انباشته شدن ثروت و قدرت در دست یک عده از مردم، نتیجه اش انقلاب و ویرانی است.
© IndependentArabia